پرنده زخمی در قفس
حبس ابد در نرده ها
تنهای تنها
زنده ، اما در کفن
بیدار ،ولی زیر برف
ناطق ،ولی خاموش شده
خواهان آزادی ولی نیازمند زندگی
خواهان زندگی اما تشنه یک مشت خاک
زندانی در چنگ ظالم
لب های بهم دوخته
جای دستبند روی دست
پا های در زنجیره
سر های پر از بخیه
عینک های شکسته
آتش ، زیر باروت
سیگار های نصفه
دود چراغ
شمع آب شده
آری ... او تشنه آزادی است .
Writers Club 👉