Writers Club

Writers Club

بررسی داستان ها ،پرونده ها وماجرا های متفاوت

بی دل

11:33 1403/05/23 - Amir Mohammad

 از وقتی که رفتی ، تنها شدم‌ .

مثل سیگارم ، خاکستر شدم 

شدم یه مرد  بی خون 

مثل یه قلیون بی توتون 

شدم یه شاعر خسته 

که از تو مینویسه 

شدم یه شبگرد بیخواب 

 مثل یه روح بدخواب 

جای طناب دار روی گردنمه 

جای غم هایت روی شونمه 

آغوش اون برای تو کوچیکه 

برای منم دنیا  بی تو کوچیکه 

.

.

ای کاش برگردی ...

 

                                                    Writers Club 👉

 

عشق زخم میزند

16:34 1403/05/16 - Amir Mohammad

میدونید ...

 نگه داشتن عشق مثل نگه داشتن یه تیکه زغال داغ تو دسته .

سخت میشه نگهش داشت ،چون بهت زخم میزنه 

عشق و یا هرچیزی یا هرکسی که دوستش داری بهت زخم میزنه حتی وقتی یه شاخه گل زیبا رو توی دستت میگیری با تیغ هاش بهت زخم میزنه.

 زخم عشق اعتیاد آوره ...هرچه قدر هم زخم بزنه باز دوستش داری و بهش نیاز داری 

    پس زیاد ناراحت نشو ،چون عشق بدون زخم دیگه معنایی نداره 

 

 

 

 

عشق و مرگ‌

00:29 1403/05/08 - Amir Mohammad

     بریده از دنیا و جهان

   فهمید ،که زنده است 

   مرگ سخت درآغوشش گرفت .

ولی چرا نفس در سینه دارد؟

    چون مرگ هنوز به قلبش نرسیده 

  مرگ در تلاش و او در حال دست و و پا زدن از دست مرگ بود .

   عشق ، به یاری می آید 

     حالا او از چنگ مرگ رهایی می یابد  

    عشق چه ها که نمی کند 

   عشق پیش مرگ رجز می خواندومرگ سر تعظیم فرو می آورد 

 چون کشنده تر از خود را پیدا کرده 

                                                Writers Club 👉 

 

 

 

اسماعیل زامبادا ملقب به «ال مایو» رهبر ارشد و یکی از بنیانگذاران کارتل مواد مخدر «سینالوآ» مکزیک برای دهه‌ها از چنگال مجریان قانون آمریکایی دور مانده بود و در این مدت سازمان جنایتکار او به بزرگترین تولیدکننده و قاچاقچی قرص‌های غیرقانونی «فنتانیل» و دیگر مواد مخدر در ایالات متحده تبدیل شد.
اسماعیل زامبادا ۷۶ ساله این کارتل را زمانی با همکاری شریک شناخته شده‌ترش خواکین گوزمان لوئرا ملقب به «ال‌ چاپو»، سلطان مواد مخدر که در آمریکا در حبس ابد به سر می‌برد،‌ اداره می‌کرد.
وبه گزارش یورونیوز، آقای زامبادا به همراه خواکین گوزمان لوپز، پسر «ال چاپو» روز پنجشنبه در هواپیمای شخصی‌شان در تگزاس دستگیر شدند. «ال مایو» روز جمعه پس از آن که در دادگاه فدرال درباره یک رشته اتهامات قاچاق مواد مخدر اعلام بی‌گناهی کرد، بدون قرار وثیقه بازداشت شد.
«ال مایو» در چندین پرونده مرتبط با مواد مخدر در آمریکا متهم شده است. در یکی از این پرونده‌ها که در دادگاه منطقه‌ای شرقی نیویورک تشکیل شده است، او به توطئه برای تولید و توزیع «فنتانیل» متهم شد. به گفته دادستانی اسماعیل زامبادا رهبری یکی از بی‌رحم‌ترین و قدرتمندترین سازمان‌های قاچاق مواد مخدر در جهان را بر عهده داشت.

ال مایو کیست ؟

اسماعیل زامبادا در سال ۱۹۴۸ در ایالت «سینالوآ» در غرب مکزیک متولد و با نام مستعار خود «ال مایو» شناخته می‌شود. این نام در مکزیک مخفف «اسماعیل» است.
گفته می‌شود زامبادا فعالیت جنایتکارانه خود را در دهه ۱۹۷۰ و به عنوان عامل انتقام‌گیری آغاز کرد. او تا سال ۱۹۸۹ و دستگیری میگل آنخل فلیکس گالاردو، رهبر ارشد کارتل «خوآرز» به یکی از چهره‌های ارشد این سازمان جنایتکار تبدیل شده بود.
پس از بازداشت آقای گالاردو، کارتل «خوآرز» از هم پاشید و «ال مایو» و نیروهای تحت امرش به «ال چاپو» پیوستند. این اتحاد، سندیکای قاچاق منطقه‌ای آن‌ها را به کارتل «سینالوآ» با اهداف بزرگتر و دورتر تبدیل کرد.
اسماعیل زامبادا برای دهه‌ها مغز متفکر، استراتژیست و مسئول معاملات این کارتل بود و نظارت بر عملیات روزانه را بر عهده داشت. او همچنین با اجتناب از سبک زندگی پر زرق و برق و پرهیز از خشونت‌های وحشتناک از سازمان حفاظت می‌کرد. «ال مایو» همچنین با سخاوت خود وفاداری مردم محلی «سینالوآ» را به دست آورد. سلاطین مواد مخدر مدت‌هاست که در این منطقه با ترانه‌هایی در سبک «نارکوریدو» جاودان شدند.
«نارکوریدو» درواقع از ترکیب دو کلمه «نارکو» به معنای مواد مخدر و «کوریدو» به معنای ترانه تشکیل شده و به معنای ترانه مواد مخدر است.
الن شانون، روزنامه‌نگار و نویسنده آمریکایی که نخستین‌بار در اواسط دهه ۸۰ با اسماعیل زامبادا آشنا شد، می‌گوید: «او مثل جورج واشنگتن مواد مخدر در مکزیک بود، شخصیتی بزرگ.»
دولت ایالات متحده برای اطلاعات منجر به دستگیری «ال مایو» ۱۵ میلیون دلار پاداش تعیین کرده بود.

کسب و کار کارتل سینالوآ چیست؟

سودآورترین کسب و کار حال حاضر، «فنتانیل» است. مقادیر زیادی از این ماده مخدر در مرز جنوبی ایالات متحده و توسط شیمی‌دان‌های حرفه‌ای به صورت قرص تولید می‌شود.
به گفته مقامات اداره گمرک و حفاظت مرزی ایالات متحده، بیشترین مقدار «فنتانیل» از گذرگاه‌های رسمی مرزی و به وسیله کامیون‌های حامل اجناس و کالاها وارد می‌شود.
تمرکز کارتل سینالوآ زمانی بر قاچاق ماری‌جوانا و کوکائین بود، اما این کارتل با هدف تامین نیاز مصرف‌کنندگان، به تجارت خود تنوع بخشید. این کارتل در حال حاضر درکنار فنتانیل به قاچاق ماده مخدر شیشه (متانفتامین) تولید مکزیک، هروئین تولید شده از خشخاش کاشت مکزیک و مقدار کمی ماریجوانا، تنها برای توزیع در ایالاتی در آمریکا که مصرف آن هنوز آزاد نیست، می‌پردازد.
کریستوفر ری، رئیس اداره تحقیقات فدرال آمریکا (اف‌بی‌آی) گفت: «زامبادا بر قاچاق ده‌ها هزار کیلو کوکائین به ایالات متحده و خشونت‌های مربوط به این کسب و کار نظارت داشت.»
اداره مبارزه با مواد مخدر ایالات متحده در ارزیابی ملی تهدیدات مواد مخدر سال ۲۰۲۴ خود، فنتانیل را عاجل‌ترین مواد مخدر تهدیدآمیز در ایالات متحده خواند و گفت که این ماده به همراه دیگر مواد مخدر شیمیایی مسئول ۷۰ درصد سوء‌مصرف‌های منتهی به مرگ در آمریکا در سال ۲۰۲۲ بوده است.
مریک گارلند، دادستان کل ایالات متحده در بیانیه‌ای پس از بازداشت اسماعیل زامبادا اعلام کرد: «وزارت دادگستری تا زمانی که همه رهبران کارتل‌ها، اعضا و مسئولان آن‌ها را بازداشت نکند، دست از کار نمی‌کشد.»
مقام‌های آمریکایی همچنین کارتل «سینالوآ» را مسئول بخش عمده‌ای از قاچاق مهاجران از مکزیک به ایالات متحده می‌دانند. شمار بی‌سابقه مهاجران غیرقانونی که در سال جاری از مرزهای جنوبی ایالات متحده وارد این کشور شدند، به یکی از مسائل چالشی انتخابات ریاست جمهوری پیش‌روی تبدیل شده است.

خواکین گوزمان لوپز کیست؟

پسر «ال چاپو» که همراه با اسماعیل زامبادا در تگزاس دستگیر شد، به عنوان یکی از سطح پایین‌ترین پسران خانواده شناخته می‌شود.
اویدیو گوزمان لوپز، پسر سطح‌بالاتر این خانواده نیز در ایالات متحده در بازداشت است و در سپتامبر گذشته در اتهامات مرتبط با قاچاق مواد مخدر در شیکاگو ابراز بی‌گناهی کرده بود. این درحالی است که ، اسماعیل زامبادا امپریال، پسر «ال مایو» در دادگاه فدرال در سن دیگو در سال ۲۰۲۱ اعتراف کرده بود که رهبر کارتل سنالوآ است.
بازداشت اسماعیل زامبادا برای مکزیک به چه معنا است؟
آندرس مانوئل لوپز اوبرادور، رئیس جمهوری کنونی مکزیک روز جمعه اعلام کرد که این کشور هنوز منتظر دریافت اطلاعات درباره این بازداشت است و در آن دخالتی نداشته است.
سلاطین مواد مخدر مکزیک، مدت‌ها است که در تمام سطوح دولت این کشور نفوذ کرده‌اند و با رشوه دادن به فرمانداران و حتی همه نیروهای پلیس، آن‌ها را وادار به چشم‌پوشی از فعالیت‌هایشان می‌کنند.
خانم شانون گفت که اکنون که اسماعیل زامبادا در بازداشت است، بسیاری از افراد قدرتمند و پرنفوذ مکزیک نگرانند که او با هدف حصول توافق مجازات آسان‌تر، در همکاری با مقامات آمریکایی، این افراد را به همکاری با کارتل‌ها متهم کند.
الن شانون گفت: «همه آن‌ها باید نگران باشند. او در حقیقت به چندین نسل سیاستمداران مکزیک رشوه داده است. او می‌داند که بقایای جنایات در کجا دفن شده‌اند.»

قاتل کلاه نمدی

09:26 1403/05/07 - Amir Mohammad

     هوشنگ امینی، معروف به «هوشنگ ورامینی»، «شبح چاه‌های قنات» و «قاتل کلاه نمدی»، قاتل سریالی و متجاوز ایرانی بود که از سال ۱۳۳۳ تا ۱۳۴۱، ۶۷ نفر را در شهر ورامین به قتل رساند. او در تعطیلات نوروز ۱۳۴۲ در ورامین شناسایی و دستگیر شد. روش کار او این بود که جوانان را انتخاب می‌کرد، دست‌هایشان را می‌بست و در نهایت سر از تنشان جدا کرده و جسدشان را در چاه می‌انداخت. به همین دلیل به او لقب «شبح چاه‌های قنات» داده بودند. او در ۱۷ فروردین ۱۳۴۲ به قتل‌هایش اعتراف کرد. و همچنین او متهم به قتل ۶۷ کودک و مرد و زن جوان بود. قاتلی که همیشه کلاهی نمدی به سر داشت و سیما و ظاهرش با اعمالش هیچ شباهتی نداشت. او در تعطیلات نوروز ۱۳۴۲ در ورامین شناسایی و دستگیر شد. جنایت‌های هوشنگ با روش خاصی صورت می‌گرفت. او طعمه‌هایش را از بین جوانان انتخاب می‌کرد. بعد از بستن دست‌های آنها و آزار و اذیت شان، قربانیان را به قتل می‌رساند و سرشان را از بدن جدا می‌کرد. او تمام مقتولان را داخل چاه می‌انداخت. به همین دلیل قبل از دستگیری، معروف به شبح چاه‌های قنات شد. هوشنگ، شب قبل از اعدامش با ۲ خبرنگار رادیو ایران مصاحبه‌ای کرد و انگیزه اصلی‌اش را رفتن به راه اصغر قاتل و از بین بردن افراد فاسد جامعه دانست.

آزادی

16:13 1403/05/05 - Amir Mohammad

   پرنده  زخمی در قفس 

حبس ابد در نرده ها 

تنهای تنها 

زنده ، اما در کفن 

بیدار ،ولی زیر برف 

ناطق ،ولی خاموش شده 

خواهان آزادی ولی نیازمند زندگی 

خواهان زندگی اما تشنه یک مشت خاک 

زندانی در چنگ ظالم 

لب های بهم دوخته 

جای دستبند روی دست 

پا های در زنجیره 

سر های پر از بخیه 

عینک های شکسته 

آتش ، زیر باروت 

سیگار های نصفه 

دود چراغ 

شمع آب شده 

  آری ... او تشنه آزادی است .

                                              Writers Club 👉

 

قصاب کانزانس

15:50 1403/05/05 - Amir Mohammad

     در اواخر دهه 80 رابرت بردلا معروف به  قصاب کانزاس در طی ولگردی و قانون شکنی 6 مرد رو شکنجه کرد و به قتل رسوند. اون که لقب" قصاب کانزاس" رو به خودش اختصاص داده بود، بدن قربانیاشو قطعه قطعه می کرد و تو کیسه های غذای سگ قرار می داد. رابرت بردلا، سرآشپز معروف کانزاس سیتی، از مراحل شکنجه و قتل قربانیان عکس های زیادی گرفته بود که بعدها به پلیس کمک کرد تا قتل هر شش نفر رو به اون ربط بدن.

 نجات معجزه آسای نفر هفتم از دست این قاتل بی رحم باعث دستگیری رابرت شد. او که پس از دستگیری ادعا می کرد دیدن یک فیلم از او یه جنایتکار ساخته، بعد از محاکمه به حبس ابد محکوم شد.

 

همیشه ... Always#

07:45 1403/05/04 - Amir Mohammad

روزی بهم خبر دادن که مادربزرگم فوت کرده .
یادم میاد ۲۰ ام دی بود وسط امتحانات،من ۲ماه بود ندیده بودمش چون تو بیمارستان بستری بود و اجازه نداشتم برم از نزدیک ببینمش ...
یادم میاد هروقت که میرفتم خونش براش لورل و هاردی میبردم تا ببینه و  بخنده ؛
هنوز صدای خنده اش توی گوشم میپیچه...
      اون توی خونش تنها بود و وقتی که من میرفتم مینشست و باهام درد ودل میکرد و لورل و هاردی میدیدیم. 
از سختی های زندگیش برام میگفت از سرنوشت مادرش برام میگفت.
    هنوز که هنوزه حدود ۶یا ۷ ماه از فوتش میگذره  و روزی نیست که خودمو سرزنش نکنم ، چون بهش قول دادم که دوباره میرم پیشش ...
 ولی من نرفتم ،هر دفعه اتفاقی می افتاد و نمی تونستم برم .
  یادمه اون روز که فوت کرد ،یه جمله ای شنیدم که داغونم کرد :(همیشه زود دیر میشه ....)  این جمله داغونم کرد و هر روز افتاده بود به جونم جوری که ناخودآگاه گریه میکردم و زار میزدم .
    اون روز دیالوگ معروف دامبلدور و اسنیپ رو استوری کردم که میگفت:
دامبلدور:یعنی بعد از این همه مدت ؟
اسنیپ : همیشه .... Always_#
دامبلدور اینجا از اسنیپ میپرسه که بعد از این همه مدت به فکر لیلی بودی ؟ اما اسنیپ در پاسخ میگه همیشه.
من اون روز حس اسنیپ رو داشتم چون کسی که واقعا دوسش داشتم رو از دست دادم ...

ما اونو درقبر مادرش دفن کردیم ... روی سنگ قبر نوشتیم 

(فرزندی آرمیده درآغوش مادر )
          حالا میخوام برای اینکه یاد مادربزرگم برای همیشه زنده باشه سعی میکنم داستان زندگی اش رو هروز به صورت تک پارتی بگم .

  
   

                                                   

                                              
 

 

مهین!

مهین قدیری  متولد۱۳۵۶ قزوین بود. او در ۱۴سالگی ازدواج کرد و دارای دو فرزند دختر بود که دختر کوچکتر او با مشکلات معلولیت جسمی مواجه بود مهین علت اصلی ارتکاب به جرائم را مشکلات مالی می‌داند.

شیوه قتل 

        مهین  با پرسه زدن در اطراف زیارتگاه‌های قزوین، زنان مسنی را که در دست و سر و گردن‌شان زیورآلات طلا داشتند شناسایی و به بهانه رساندن‌شان به خانه، آنها را سوار رنوی زردش می‌کرد و بعد آنها را با آبمیوه مسموم و خفه‌شان می‌کرد. مهین در زمان اعترافاتش، شخصیتی پیچیده و باهوش از خود نشان داد و همین او را برای بررسی، خاص‌تر کرد. او در گفتگویی علت انتخاب زن‌های مسن را برای قتل را چنین عنوان کرد: خانم‌های مسن را انتخاب می‌کردم کسانی که دیگر نوه نتیجه‌شان را هم دیده‌اند و زیاد چشمشان به دنبال دنیا نیست.

         خانم‌هایی که ویترین طلا فروشی هستند و به عنوان یک ویترین زنده سیار با طلاهای آویزان کرده به خودشان دل کسانی که ندارند را می‌سوزانند. او در آن زمان علت قتل‌هایش را بدهی کلانی که به فردی داشت عنوان و ادعا کرد و گفت: من به کسی بدهکار بودم و چک دست طلبکار داشتم. از جایی هم نمی‌توانستم آن را تأمین کنم. به همین دلیل قتل اول را انجام دادم و دو قتل دیگر را هم. حتی مبالغ را عیناً تحویل طلبکار می‌دادم، اجازه نمی‌دادم ذره‌ای از این پول‌ها به چرخه زندگی روزمره‌ام وارد شود. اگرچه انگار مادرش هم ارثیه پدری او را نداده بود.

 دستگیری و برملا شدن 

       در ۲۱ اردیبهشت ۱۳۸۸ زنی ۶۰ساله که موفق به فرار از دست مهین قدیری شده بود، شناسایی شد، او گفته بود که در مقبرهٔ چهار انبیا یک زن جوان پیش او آمده و گفته که او شبیه مادرش است و می‌خواهد کمک‌اش کند و او را سوار خودروی رنو کرده‌است. مهین قدیری برای انجام نقشه‌اش از سوار شدن این زن در صندلی جلو جلوگیری می‌کند و در ادامه مسیر یک پاکت آبمیوه ساندیس را با ادعای اینکه نذری است پس از قرار دادن نی به او تعارف می‌کند اما زن با توجه به هشدارهایی که داده شده بود آبمیوه را نمی‌خورد و از آنجا که راننده تغییر مسیر داده بود به زور از خودرو پیاده می‌شود.

با توجه به اینکه در قتل نخستین، مقتول پس از خوردن ساندیس و بیهوشی به روی قاتل می‌افتاده، مهین قدیری تغییراتی در درهای ماشین‌اش ایجاد کرده بود که از داخل باز نشود. دیگر طعمه‌هایش را هم در صندلی عقب سوار می‌کرد تا پس از خوردن آبمیوه، بیهوش شدن‌شان باعث جلب توجه دیگران نشود.

پس از کسب این اطلاعات، پلیس با توجه به قطعی شدن وجود یک خودرو رنو در انجام این قتل‌ها، وضعیت ۲۷هزار خودرو رنو داخل کشور را بررسی کرد چرا که برای پلیس این احتمال هم مطرح بود که ممکن است قاتل فردی خارج از استان قزوین باشد.

پلیس از طریق جریمه خودروهای رنو، یک خودرو رنو کرم‌رنگ را که در روز وقوع یکی از قتل‌ها جلوی مقبرهٔ چهار انبیا جریمه شده بود را شناسایی کرد. پس از انجام تحقیقات ساعت۱۵ روز پنج‌شنبه ۲۴ اردیبهشت ۱۳۸۸ هویت مهین قدیری به‌عنوان مظنون اصلی قتل شناسایی شد. ساعت ۳۰دقیقه بامداد پلیس وارد خانهٔ قدیری در منطقه مینودر شدند و او را دستگیر کردند. او یک بار دیگر در سال ۱۳۸۵ هم به‌عنوان مظنون به قتل دستگیر شده اما محکوم نشده بود

 و اما انگیزه قتل 

       مهین قدیری هنگامی که در بازداشت بود در گفتگویی با روزنامه اعتماد، «مشکلات و تنگناهای مالی» را اصلی‌ترین انگیزه‌اش برای قتل‌ها عنوان کرد. او گفته بود با اینکه کار هم می‌کردم اما نتوانسته بودم مشکلات مالی‌ام را حل کنم. به ادعای او یک شرکت قلابی که اصلاً وجود خارجی نداشته او را به این مخمصه انداخت و برای گرفتن امتیاز وام از او چک‌های متعددی گرفته بود و با اینکه وام را نگرفت ۲۵ میلیون چِکش را به اجرا گذاشت.

مهین قدیری ادعا کرده بود که قتل‌ها را برای امر معاش انجام نمی‌داده، بلکه بدهکار بوده و نمی‌توانسته از جایی پول آن را تأمین کند. او گفت «به همین دلیل قتل اول را انجام دادم و دو قتل دیگر را هم. حتی مبالغ را عیناً تحویل طلبکار می‌دادم، اجازه نمی‌دادم ذره‌ای از این پول‌ها به چرخه زندگی روزمره‌ام وارد شود.»

قدیری قربانیانش را از بین زنان مسن انتخاب می‌کرد. کسانی که به گفتهٔ او «دیگر نوه نتیجه‌شان را هم دیده‌اند و زیاد چشم‌شان به دنبال دنیا نیست! خانم‌هایی که ویترین طلافروشی هستند و به عنوان یک ویترین زنده سیار با طلاهای آویزان کرده به خودشان دل کسانی که ندارند می‌سوزانند.»

      مهین قدیری می‌خواست تا زمانی که چک‌هایش پاس شود قتل‌ها را ادامه دهد. او گفت «منتظر بودم فرجی حاصل شود و یک جوری از این مخمصه نجات پیدا کنم. شب‌ها همیشه مقتولین به خوابم می‌آمدند و عذاب وجدان شدیدی داشتم. اما آن شب که اعتراف کردم راحت خوابیدم احساس می‌کردم بار سنگینی از دوش‌ام برداشته شد و دیگر کسی به خوابم نمی‌آید.» وی در یکی از قتل‌ها به گمان اینکه النگوی مقتول طلای سفید است آن را با خود نبرد و وقتی در بازجویی می‌فهمد که طلای اصل بود به گفته بازپرس وی حسرت می‌خورد که کاش می‌دونستم اصله و همچنین درباره اولین قتل که صاحب خانه‌اش را کشته بود در جواب سوال خبرنگار که شب راحت خوابیدی گفت بله با خیال راحت خوابیدم.

مجازات 

       دادگاه مهین قدیری را به لحاظ ارتکاب ۶فقره قتل عمدی به استناد مواد بند الف ماده ۲۰۶، ۲۱۹، ۲۶۴، ۶۶۱، ۶۶۷ و ۴۷ قانون مجازات اسلامی به ۶ بار قصاص نفس علنی و ۲۴ماه حبس تعزیری با احتساب ایام بازداشت قبلی و ۷۴ضربه شلاق تعزیری به اتهام سرقت‌های متعدد محکوم کرد.

     پرونده جنایات مهین قدیری در ساعت ۷:۳۰ روز ۲۹ آذر ۱۳۸۹ با اجرای حکم قصاص در محوطه زندان مرکزی قزوین بسته شد.

فیلم های ساخته شده از مهین!

از زندگی مهین قدیری یک فیلم مستند سینمایی با نام مهین ساخته شده‌است. محمدحسین حیدری کارگردان این فیلم و خانه مستند انقلاب اسلامی وابسته به سازمان هنری-رسانه‌ای اوج تهیه‌کنندهٔ آن است.

این مستند سینمایی در هفتمین دوره جشنواره بین‌المللی فیلم شهر برنده ۳ جایزه بهترین فیلم، بهترین کارگردانی و بهترین دستاوردهای هنری و در جشنواره سینما حقیقت رتبه دوم برترین فیلم از نگاه تماشاگران را از آن خود کرد.

    فیلم سینمایی طلاخون ساخته ابراهیم شیبانی نیز برآمده از بخش‌هایی از داستان زندگی مهین قدیری است و بهار قاسمی بازیگر نقش اصلی طلاخون گفته که برای درک شخصیت او، مستند مهین را دیده‌است.

شعر ، آیتی از خیال صحرایی ماست 

عشق ، آفتی از نهاد دریایی ماست 

گفتیم به اجل :در این میان حکم تو چیست ؟

گفت آنچه که با سرشت دنیایی ماست.

                                          🌹نیما یوشیج 🌹

رویا .....زندانیِ سرگردان

17:25 1403/05/03 - Amir Mohammad

برایم مرثیه بخوان،

مرثیه ای برای یک رویا 

که نابود شده 

در دریا غم ، سرگردان .

زندانی در آینه و 

زندانبانی مانند تو ...

برایم آرزوست .

 

                                    Writers Club 

پرونده تارا کالیکو

17:12 1403/05/03 - Amir Mohammad


۲۰ سپتامبر ۱۹۸۸، در بلن نیو مکزیکو، روز خوبی برای دوچرخه سواری به نظر می‌رسید. تارا کالیکو دوچرخه صورتی مادرش را قرض گرفت تا بیرون دوری بزند. تارا یک کارمند بانک برون گرا و فعال بود که در حال تحصیل بود تا روان پزشک شود. او تصمیم داشت آن بعدازظهر تنیس بازی کند و از مادرش خواست اگر تا قبل از ظهر به خانه برنگشت، دنبالش برود؛ چرا که احتمال می‌داد چرخ دوچرخه اش پنچر شود. البته او هیچ وقت به خانه بازنگشت! تا یک سال، همه سرنخ‌ها به بن بست می‌رسیدند؛ تا این که یک عکس از یک دختر هم سن و سال تارا و پسربچه‌ای که او هم گم شده بود، در حالی که دهنشان بسته شده بود، پیدا شد.
پسر ۹ ساله، مایکل هنلی، در همان محدوده‌ای که تارا گم شده بود در سال ۱۹۸۸ در حالی که با پدرش مشغول شکار بوقلمون‌ها بود، غیب شده بود. عکس نشان می‌داد که آن‌ها در یک ون هستند. هم چنین یک کتاب از نویسنده مورد علاقه تارا، وی سی اندروز، در عکس دیده می‌شد.در وهله اول، مادر تارا اظهار کرد دختر داخل عکس، تارا نیست؛ اما دختر درون عکس زخمی دقیقا مانند زخم تارا روی بدنش داشت. هرچند، بسیاری از محققان به خاطر کمبود مدرک، عکس را باطل اعلام کردند. در ۱۹۹۰، جسد مایکل هنلی در کوه‌های زونی، جایی که در آن در حال شکار بود، پیدا شد. این باعث شد فرضیه دزدیده شدن همزمان این دو نفر به کلی رد شود.در نهایت، پدر و مادر تارا کالیکو بدون این که دخترشان را پیدا کنند، فوت کردند.
 

آدم بد

12:32 1403/05/03 - Amir Mohammad

کم کم آدما دارن خسته کننده تر میشن 

اما فرشته ها نه....

آدمای خوب هم کم پیدا میشن ...

شاید من یه فرشته  و یا حتی یک آدم خوب هم نباشم

درعوض یه آدم بدی ام که به جای دیگران خودمو اذیت میکنم...

                                          Writers Club👉 

 

 

 

 

Writers Club 👉

12:07 1403/05/03 - Amir Mohammad

به نظر من آدما به دشمن نیاز دارند تا دوست ...

مثل عقاب 🦅 که طوفان دشمنشه ...اما طوفان کمک میکنه که عقاب در آسمان اوج بگیره ...

معمای پا‌های قطع شده

22:34 1403/05/02 - Amir Mohammad


در سال ۲۰۰۷، دختری در حال پرسه زدن در ساحل بریتیش کلمبیا بود که یک لنگه کتونی پیدا کرد. به طرز وحشتناکی، وقتی دختر داخل کفش را نگاه کرد، یک پای انسان در آن دید. از آن موقع، چند پای قطع شده دیگر نیز در ساحل دیده شد. تشخیص داده شد که ۵ تا از این پا‌ها متعلق به مردان، ۲ تا متعلق به زنان و ۳ تا نامشخص است. در طول سال ها، مردم به شوخی کفش‌های متفرقه در ساحل می‌انداختند؛ به همین دلیل این پرونده هیچ وقت به سرانجام نرسید و تئوری‌های مختلفی بین مردم چرخید.در سال ۲۰۰۸، پلیس ونکوور توانست یک پا را که دی ان‌ای آن متعلق به مردی بود که تمایل به خودکشی داشت، شناسایی کند. به خاطر این کشف، عده زیادی به این باور رسیدند که این پا‌ها متعلق به کسانی اند که از روی پل به قصد خودکشی داخل آب پریده اند. اما به خاطر این که تنها پا‌های افراد پیدا می‌شد و هیچ عضو دیگری از بدنشان به ساحل نمی‌آمد، بعضی اعتقاد داشتند این پا‌ها متعلق به بازماندگان سقوط یک هواپیما در یک جزیره نزدیک اند.
بعضی دیگر می‌گویند پا‌ها برای کسانی اند که در سونامی آسیا در سال ۲۰۰۴، جان خود را از دست دادند؛ چرا که سال تولید تمامی این کفش‌ها برای قبل از ۲۰۰۴ بود. در نهایت، معلوم نیست این پا‌ها از کجا می‌آیند؛ اما این معما سال هاست مردم را مبهوت کرده است

داستان قتل خانواده وبستر

22:23 1403/05/02 - Amir Mohammad

 
 این داستان واقعیت داشته است 
خانواده وبستر از ۳ فرزند تشکیل میشد که دو دختر و یک پسر ۵ ساله به نام چارلی بودند.
همه چیز در ماه اول جابه جایی آنها به نظر خوب میرسید که کابوس های پسر کوچک خانواده شروع شد.
او هر شب از خواب میپرید و بلند کلمه چکش و میخ را فریاد میزد و باز به خواب میرفت.
تقریبا ۱۲ شب به همین صورت گذشت و چارلی در طول روز نیز هرگز چیزی جز چکش و میخ به زبان نمی آورد.
حتی مادر او و پدرش بسیار تلاش کردند که با چارلی ارتباط برقرار کنند و او را نزد روان شناس نیز بردند اما فایده ای نداشت.
دو ماه به همین صورت گذشت و چارلی لاغر و لاغر تر میشد و رنگی به صورت نداشت.
خواهران او میگفتند که شب صدا های عجیبی میشوند که نمیگذارد آنها به راحتی بخوابند.
ناگهان یک شب پدر و مادر چارلی از صدای جیغ دو دخترشان بیدار میشوند و سریعا به اتاق بچه ها میروند.
پدر خانواده سعی بر روشن کردن چراق اتاق داشت اما موفق نمیشد.اتاق تاریک بود اما صدای جیغ و فریاد و کوبیدن چیزی به سرشان به صورت روشنی از اتاق میامد که بعد از تلاش پدر و مادر برای روشن کردن برق ناگهان اتاق روشن میشود.
حال پدر و مادر با صحنه ای روبرو هستند که قرار است برای همیشه علامت سوال باقی بماند.
چارلی با سری خونی و دو دختر دیگر با بدنی سوراخ سوراخ شده روی زمین افتاده بودند.
آنها سریعا با پلیس تماس میگیرند و پلیس پس از مداخله با عجیب ترین پرونده سال مواجه شد.
دو دختری که کنار چارلی بودند دختران خانواده وبستر نبودند و هرگز چهره شان شناسایی نشد.
بدن آنها پر از میخ بود و چارلی نیز به علت ضربه محکمی که به سرش خورده بود به نظر میرسید از خونریزی شدید کشته شده است.
پلیس پس از تحقیق بیشتر در اتاق متوجه یک چکش خونی درون گنجه اسباب بازی بچه ها شد که اصلا مربوط به خانواده وبستر هم نمیشد.
اما سوال اینجا بود که دو دختر خانواده وبستر کجا هستند؟
این پرونده از ۹ اکتبر ۱۹۶۴ هنوز باز است اما هیچ سرنخ و جوابی برای آن به دست نیامده و دو دختر خانواده وبستر هرگز پیدا نشدند.
چند ماه بعد مادر خانواده نیز بر اثر سکته قلبی و افسرده گی شدید از دنیا رفت

   امروز میخوام یکی از پرونده های ملتهب در تیران رو براتون تعر یف کنم که از روی آن فیلمی ساخته شده به نام ماهی و گربه ساخته شهرام مکری ....

   شرح وقایع...

  ماجرای این پرونده بر میگردد به سال ۱۳۷۷ در آن سال رستورانی به جرم پخت گوشت  غیر احشام زندانی میشوند بعد از آن کاشف به عمل می آید که گوشت پخت شده از گوشت انسان بوده است  

    ماجرا تلخ تر می شود اینکه بدانید گوشت های استفاده شده از مسافرانی بوده که به آنجا می رفتند 

دلیل نامگذاری فیلم.

نام فیلم خود کمی بیانگر حرف کارگردان در اثرش است «ماهی» نماد گروهی که در تنگ اسیر شده اند و «گربه» نماد گروهی که در حال شکار برای بقای خود می باشند.از نام فیلم از همان اول می توان متوجه شد حرف فیلم تقابل است مواجه ی دو دیدگاه و قاعده ی کار این است که یکی از این دو گروه در موضع مضلومانه تری قرار گرفته اند.

ماجرای فیلم و سناریو آن 

     «ماهی و گربه» فیلمی به کارگردانی و نویسندگی شهرام مکری ساخته سال ۱۳۹۲ است. این فیلم موفق شد یکی از جوایز بخش افق‌های جشنواره فیلم ونیز را در سال ۲۰۱۳ از آنِ خود کند و با اکران در گروه سینمای هنر وتجربه موفق شده نظر برخی از منتقدین و مخاطبین سینما را به خود جلب کند و به نظر چندی از منتقدین سینما پرچم دار سینمای امروز هنر و تجربه شود. تمام فیلم در یک سکانس پلان صد وسی دقیقه اتفاق می افتد. 

      داستان فیلم خطی نیست و روایت گر چند دانشجویی است که برای جشن بادبادک بازی به یکی از شهر های شمال ایران رفته اند و در همسایگی کمپ کوچک آنها رستوران کلبه ای وجود دارد که 3 مرد در آن کار می کنند و برای تهیه خوراک خود انسان هارا شکار و از آنها استفاده می کنند.    

 

                                                Writers Club 👉